چه شب ها چه شبها که بی تو به آسمان خیره ماندم
چه شب ها که در سطر سطر این نوشته جا ماندم
چه شب ها که باخا طراتت درون وجودم واماندم
چه افسوس چه افسوس
بدون حضورت میان این همه دل نوشته به راه ماندم
همان دم که تنها به این جاده ماندم
همان دم که بی تو دل خویش را به سرداب هستی سپردم
همه تار و پودم
تمام وجودم تهی از خیالات شیرین
به نیستی گرایید
و گلبرگ های شعرم همه رنگ پاییز را طراوید
و صد حیف عمر نیازم به تو بهار را ندیده ،به سرمای دی ماه گرایید
منم زاده ی دی
تمام تنم برگ پاییز آبان
بروی شاخساران ذهنم کلاغان
بخوانند
زمستان به راه است
ولی مگر نمیدانند تمام عمرم بی تو زمستان سرد است
زمستان سرد است